دعـــــای امام حسین(ع)در صحرای عـــــرفات :: عروة الوثقی

عروة الوثقی

عروة الوثقی

کس نیست در این شهر امـــــــــان داشته باشد
یک تبــــــــــغ نمانده که امــــــــــان داشته باشد
از چشـــــــــم تنی چنـد من افتاده ام امـــــــــــا
این عشـــــــق محـال است زیـــــان داشته باشد

بشر و بشیر پسران غالب اسدی می گویند:پسین روز عـــــرفه در عـــــرفات خدمت ان حضرت بودیم. از خیـــــمه بیرون امدند و با گروهی از اهل بیت و فرزندان و شیعیان با نهایت تذلل و خشوع. پس در سمت چپ کوتـــــاه (کمی)ایستادند و روی مبارک را به سوی کعبـــــه گردانیدند و دست ها را برابر روی برداشتند و مانند مسکینی که طعام طلبد این دعـــــا را خواندند الحمدلله الذی لیس اقضائه دافع...تا به این جمله رسیدند:

"صلی الله علی خیرته محمـــــد خاتم النبیین و اله الطیبین الطاهرین و المخلصین و سلم".

سپس شروع فرمود در الحاح و دعـــــا و اشکـــــ از دیدگانش جاری بود,دعـــــا را خواندند تا به این جمله رسید:... و ادراء عنی فسقه الجن والانس سپس سر خود را به سوی اسمان بلند کرد و از دیده های مبارکش مانند دو مشک اشکـــــ می ریخت و به صدای بلند می گفت:یا اسمع السامعین تا به این فقره رسید ...انت علی کل شی قدیر یا رب و مکرر می گفت:یا رب و کسانی که پیرامون ان حضرت بودند گوش به دعا داده و به گفتن امین اکتفا کرده بودند. سپس صداهایشان بلند شد به گریستن با ان حضرت تا افتاب غروب کرد و به جانب مشعر الحرام روانه شدند.

منبــــــــــع:بلد الامین فتح ابراهیم کفعمی,ص251.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">